عاشقي

متن مرتبط با «تناقض به انگلیسی» در سایت عاشقي نوشته شده است

امشب هم به نيمه رسيد

  • امشب هم به نیمه رسید ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 97/1/14 11:19 عصر بسم الله الرحمن الرحیم  دیگر نه تابی مانده ، نه توانی ... ! می لرزند ، درست شبیه دانه مروارید های روی گونه ام ، می لرزند ... دست هایم ، دست های عزیزم ... دست های نازکم ... کجاست آن عطر بهارنارنج ؟! کجاست آن سرخی و طراوت .. دست هایم دیگر تاب نوشتن ندارن, ...ادامه مطلب

  • داشتند عادت مي کردند به نبودن ...

  • ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 96/6/27 10:22 عصر بسم الله الرحمن الرحیم کم کم دست هایم  داشتند به غریبگی عادت می کردند ؛ غریبگی با صاحبشان ، با موهای آشفته اش  ، با گونه های ترگونه کرده ی زردش ، با تمام شادی هایی که باید لمس می شد و نشد ... با تمام حرف هایی که ختم شدند به همان جدال ذهنی ِ در حد چند جمله ی ادبی ، که در نطفه خفه می شدند زیر خروار ها بغض ,داشتند,کردند,نبودن ...ادامه مطلب

  • همه اش بهانه بود

  • همه اش بهانه بود ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 96/6/29 11:30 عصر بسم الله الرحمن الرحیم یک ماهی می شود که خانه حاضر است ... یک ماهی می شود که باید پاسخگوی پیام های گاه و بیگاهی باشم که انتظار آمدنم را می کشند ... پیام هایی که دستانم را سفت گرفته اند  و می کشند سمت دری نیمه باز ... پیام هایی که گاه با دلسوزی و مهربانی  و گاه با خشم و گاه از ,بهانه ...ادامه مطلب

  • افتاده به جانم

  • بسم الله الرحمن الرحيم  افتاده به جانم ... افتاده به جانم درست مثل بغض سنگيني که مدت هاست بر دوشم سنگيني مي کند و به هر سو کوله پشتي ام شده ...کوله پشتي ام استاندارد نيست ... وزنش زياد است ... بقدر تمام اين سال ها در جانش ريخته و ريخته, ...ادامه مطلب

  • تنهايي سر به فلک کشيده

  • بسم الله الرحمن الرحيم  نود و پنج ، دست هايش را گذاشت بيخ گلويمان ،بيخ گلوي همه مان ...نود و پنجي که آمدنش را خيلي هامان نود و قلبي تعبير کرده بوديم که قلبش درست واروونه شده بود تا جا خوش کند ميان سفره هاي دلمان ...نود و پنج ، بي رحم بود ...نود و پنج با ظاهر مهربان و عاشقانه اش آمد تا عاشق, ...ادامه مطلب

  • هرکسي را در آغوش مي کشم ، به دنبال عطر تو !

  • بسم الله الرحمن الرحيم  گويي صداي دلي شکسته مي آيد ...گويي صداي قدي خميده مي آيد ...گويي مي رسد به گوش ، صداي اشک هاي بي وقفه ...آرام آرام ، گام هاي سنگين ، خسته ، شکسته ...نفس هاي کوتاه و بريده ...مرا چه شده است ؟!مرا چه شده است که تمام طول مسير را با بغضي پيمودم ، بسي نا آشنابسي غريب ...اين غربت ، حس بيگانگي نبود ،  نه ، نه ... گويي اين غربت از جنس آشنايي است ...تا کي بايد مرا اشک هايي باشد در چشم ، حلقه شده  ...پس کي ؟! کي مي رسد زماني که اين بغض نا آشنا ، دست بردارد از گريبانم ...کي به سر مي رسد اين خفگي ...سنگين و آرام ...گام هايي که بر زمين کشيده مي شوند ، گويي جاني را در اين تن نمانده که بلند کند  گام هايش ...گويي اين تن ، بي رمق مانده ، گويي دلي است که مي کشد به دندان تني را که نگاهت به عقب بازمي گردد جز بي اختياري نمي بيني ...اصلا چه شد که حال من اينجا ، در اين آستان ايستاده ام ... ؟!چرا هرچه اين قطار تند تر مي دود و من صفحه هاي کوير را تند تر با چشمانم به عقب ورق مي زنم ، دلي تنگ تر مي شود ... دلي که گويي حال عاجز مانده زبانش ز وصف ..بغض هي , ...ادامه مطلب

  • پدر وزن گرفت به نام عشق !

  • هوالرحمن الرحيم  پدري جان داد ؛تنها يک فاعل ندارد !که پدر مي رود و اين جان دختر است که داده مي شود به بهانه اين رفتن ... که دختران ، جان بر کفانند به وادي عشق ...پدري جان داد واينيک جمله ي خبري نيست !عاطفي هم نيست ...اين جمله اي التماسي است ،جمله اي پر ز تمنا ، پر ز چشم هاي خيس ...اين جمله اي شکسته است ، شبه جمله است ...که همين التماس بودکه روز ازلشد بهانه اي براي خلق باران ...که باران باريد ...که التماس باريدکه خدا باريد و باريد ...از آن پس ؛درست پس از اين جمله ي التماسي بود که مقدر شد پس از مرگ ،روح ز تن جدا گردد ... حال ، پدر تنش سرد ِ سرد استو جاي دست هايش بر مو هاي دخترش گرم ... ‍!که شب هاساعت سرگرداني روح هاي عاشقي استکه به دور سوختن پنهاني شمع دختري ،آرام آرام مي گردند ... ديشببوي قدم هاي بابا مي آمد ؛که جنون دويدميان هستي ! ــــــ#س_شيرين_فرد ... مي داني که شديد به دعايت نيازمندم ...مي داني که چشمانم دوخته است به دستان رو به آسمان بلند شده ...مي داني که مومنم به معجزه ي دستانت ...کرامت کن بر من ... بگذارآ, ...ادامه مطلب

  • تناقض !

  • بسم الله الرحمن الرحيم  بي انگيزه و بي اميد و بي شور و بي رمق به دنبال بهانه اي تلگرام را داشتم آرام آرام زير و رو مي کردم ...به اميد يک بهانه اي که بشود انگيزه و بدود در جان من ...اما جانا ... !چطور به دنبال انگيزه و شور و نشاطي در حالي که اينان بايد ز درون تو جوانه زنند .. !حال که اين خاک حاصل خيز نيست , همين اشک ها کافي است ...انگيزه مي خواهم چکار ؟!__#س_َشيرين_فرد,تناقض قرآن,تناقض بالانجليزي,تناقض القران,تناقض في القران,تناقض در قرآن,تناقض های,تناقض فطحل,تناقض القران والسنة,تناقض به انگلیسی,تناقض عبدالمجيد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها