خوش آمدي ، گلي جان .. !

ساخت وبلاگ


بسم الله الرحمن الرحيم 


 


 


توت فرنگي ، در ميان انواع گونه هاي مختلف گياهي ، يکجور ديگر در دلم دلبري مي کرد ... همان روي سرخ و سايبان پهن برگ براي عجيب دلنشين بود ... . توت فرنگي را دوست داشتم ، مخصوصا از همان وقتي که در زيست گياهي فهميدم که توت فرنگي هرجا قامت خم کند و پشتش به خاک بگيرد ، درست از همانجا ريشه مي دواند ، گل مي دهد ، سبز مي شود و مي رويد و مي رويد و مي رويد ... عجيب احساس نزديکي مي کردم با او ... او هم پشتش به خاک مي کشيد ، او هم زخم مي خورد ، زمين مي خورد ، قامتش مي شکست درست مثل من ... اما او هرکجا که زانوانش تاب ايستادن نداشتند ، دوباره ريشه مي داد ، بيشتر مي شد ... زياد مي شد ... گل مي داد ... مي روييد ... سبز مي شد ... از نسل خود پر مي کرد دل خاک را ...  راستش يکجور هايي به دختري زخم خورده مي ماند که مردانه ايستاده بود در مقابل طوفان ها و ريشه محکم مي کرد و با چشم هاي خسته اش و مردانگي ِ در اوج زنانگي اش ، دلبري مي کرد از زمين و زمان   ...


شيفته اش شده بودم ، دوست داشتم هميشه يک گلدان توت فرنگي گوشه ي اتاقم باشد ، يقين داشتم اين گلدان ، مثل شمعداني ها در برابر اشک هايم جا نمي زند ، پژمرده نمي شود .. مثل بنفشه ها رو زرد نمي کند ، مثل حسن يوسف قهر نمي کند و مثل شب بو رو بر نمي گرداند ، مثل ِ ... 


يقين داشتم هرکجا دردهايم روي شانه اش سنگيني کند ، درست همانجا خودش را پرت مي کند در آغوش خاکي ِ زمين خورده ي زخم خورده ام و درست از همانجا شروع مي کند به ريشه دواندن ... مي پيچد دور قامت خونينم ... ، خون دل مي خورد و رو سرخ مي کند  ...  سبز مي کند ، جان واژه هاي خون آلود را ... هميشه دوست داشتم دختري باشد کنارم ، تا حرف هاي همديگر را با جان بتوانيم بفهميم ...


خوش آمدي ، گلي جان .. ! 


ـــــ


+‌ امروز ، بابا قشنگ ترين هديه رو بهم داد ... يه دوست خوب و شايد خود ِ زندگي ...


+‌ براي آدم هاي تنها هميشه معناها تفاوت مي کردند ... 


#س_شيرين_فرد


عاشقي...
ما را در سایت عاشقي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5rosesoratid بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 20:26